- او تره
تره ی آبی، گیاهی که در کنار جویبارها و چشمه ها می روید و مصرف.، آبشار ترهtere هم گویند، آبشار کوچک ناشی از ریزش آب از ناودان چوبی
معنی او تره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بولاغ اوتی، گیاهی خودرو از خانوادۀ تره تیزک با گل های کوچک سفید که مصرف دارویی دارد، جرجیر آبی، آب تره، علف چشمه، شاهی آبی
(سُ تُ رَ / رِ)
لغت نامه دهخدا
آلتی که بدان موی صورت سترند و تراشند. تیغ صورت تراشی: مردی دیدم بلندبالا... سجاده بر دوش افکنده و روستره با مسواک بر دوش. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 52)
(تَ رَ / رِ)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است آبی با برگهای مایل بتدویر و زبانگز چون ترتیزک و در چهارمحال اصفهان آن را بکلو گویند، و آن از احرار بقول است
(تَ پِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان. دارای 594 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، میوجات، یونجه و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، گران شدن، سنگین شدن (مقدمۀ لغت میرسید شریف). بدرد آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). مایل گشتن آفتاب به آخر روز. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر). مایل بمشرق گردیدن (چنانکه سایه) ، خمیده و کج گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)،
{{حاصل مصدر}} کجی. (ناظم الاطباء)
{{حاصل مصدر}} کجی. (ناظم الاطباء)
(اِ ری رِ)
لغت نامه دهخدا
مجموعۀ مستملکات ایتالیا در بحر احمر، در شمال حبشه. مساحت آن 119000 هزارگز مربع و دارای 400000 تن سکنه است، پایتخت آن اسمارا، و شهر مهم آن ماسّااواه. مرکز قهوه و پوست و صدف است. و رجوع به ایران باستان ص 915 شود
بمعنی سربازخدا، یکی از کاتبان داود است، (قاموس کتاب مقدس)
بمعنی سربازخدا، یکی از کاتبان داود است، (قاموس کتاب مقدس)
(اَ قِ رَ)
لغت نامه دهخدا
ابلیس. شیطان. بومرّه. عزازیل. خناس. بوخلاف. ابومره. شیخ نجدی. دیو. مهتر دیوان. (السامی فی الاسامی). پدر پریان. و گویند که یزیدیه او را طاووس العرفاء نامند
از تیره چلیپائیان با ارتفاع 10 تا 60 سانتیمتر که غالبادر کنار جویبارها و مسیرجریان آب روید. گلهایش کوچک و سفید و بصورت خوشه است بولاغ اوتی شاهی آبی
جویبار، نهر، جویبار، نهر
ظرف آب خوری
آبشخور، آدمی که در نوشیدن آب زیاده روی می کند، سوراخ داخل
زیباروی
زیرآبی، شنای زیرآب، زود به زود حمام کردن
زیرآب روئک
تاووسک
مرز اولیه ی شالیزار، مرز آبی
امرزک
او مر
مجرای آب، آب راهه، راه آب بین منازل
گیاهی علفی که در کنار چشمه ها می روید
قطره آب، مجازا به معنی ناپدید شدن کسی یا چیزی
از گیاهان دارویی که در کنار نهرها و چشمه ها روید، تره ی
شنا بازی در آب، آب تنی